شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
گل بود و جز به شبنم اشکش وضو نداشت جز روی باغبان دل شب آرزو نداشت رخـسارهاش حـکـایت بازار شام کرد با آن لباس حـاجـت راز مگـو نداشت چـشمش اگرچه بر در ویرانه باز بود معلوم شد ز حرکت دستش که سو نداشت آن پا که زخـم آبـلهاش لب گشوده بود چون پای عمهاش رمق جستجو نداشت کار از حنا و شانه کـشیدن گذشته بود گویی به زیر معجر صد پاره مو نداشت در زیـر تـازیـانـه امـانـش بـریـده بود میخواست نالهای کند اما عمو نداشت |